ساميارساميار، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

سامیار، پسر مهربون مامان و بابا

باز هم تب

ساميارم ديشب -دوشنبه 12/2/90-  دوباره تو خواب تب داشتي. بيدارت كردم شربت استامينفون بهت دادم خوردي - بعد پرسيدي كه چرا بايد شربت ميخوردم؟ بهت گفتم كه ديروز از صبح تا بعداز ظهر دائم رو پشت بوم تو آفتاب بودي و باد هم مياومد و نميدونم خلاصه مثل اينكه يه كم سرما خورده باشي. و بهت گفتم كه اخه چرا به حرف من گوش نكردي كه هرچي بهت گفتم بيا پائين نيومدي؟ گفتي كه آخه شيطون اون بالا بود و من و گول زد كه رو پشت بوم بمونم. الهي قربونت برم. دلم مثل سير و سركه ميجوشه كه فقط برسم خونه ببينم در چه حالي. پسرم لطفا هيچوقت مريض نشووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.  
13 ارديبهشت 1390

هوای طوفانی

سامیارم دیروز عصر باهم رفتیم پارک نزدیک خونه- هوا ابری و تقریبا هم باد شدیدی می اومد اونقدر که تا خونه دویدیم که گرد و خاک تو چشمهامون نره. آقای تعمیرکار تلویزیون هم اومد و دسته گل جنابعالی رو درست کرد. (با توپ آدیداس جدیدت تلویزیون رو ترکوندی) شام و بعدشم خواب و بعدشم یه شیرین کاری که امروز صبح کشفش کردم و کلی ناراحت شدم. واست نمی نویسم چیکار کردی چون چندسال بعد شاید ناراحت بشی.   ...
7 ارديبهشت 1390

سامیار غمگین است

سامیارم« یه مدته که از اینکه من می رم سرکار - ابراز ناراحتی میکنی.    بهم میگی و بعدش دیگه هیچی نمیگی ولی من وقتی می بینم داری غصه میخوری می میرم. میدونی ناراحت بودن تو  منو خیلی خیلی ناراحت میکنه ولی خب من نمیتونم کارم رو ول کنم. امیدوارم بزرگتر شدی منو درک کنی عزیز دلم. و بدونی که من خیلی خیلی دوستت دارم و دوری از تو واسه منم سخته ولی خب کار دنیاست و نمیشه کاریش کرد. امیدوارم همیشه خوشحال باشی. دوستت دارم         ...
6 ارديبهشت 1390

فقط هه ذره

سامیارم امروز کل وبلاگ بلاگفات رو منتقل کردم به نی نی بلاگ. سعی میکنم دوتاشو برات آپدیت کنم که دیگه خودت هرکدوم رو خواستی ادامه بدی. امروز صبح که باهات تلفنی حرف زدم بهم مژده دادی که امروز فقط هه ذره گریه کردی و زیاد گریه نکردی.........عاشقتم   ...
6 ارديبهشت 1390

جوجه كباب پزي بنام ساميار

پسر گلم ديشب -يكشنبه ۱۵ اسفند-بهمراه بابا بزرگ رفتي بالاپشت بوم و جوجه كباب درست كردي. بعد برام تعريف كردي كه با بابابزرگ صبح رفته بودي مرغ خريده بودين و آقاي فروشنده مرغها رو تكه كرده بود و بعد رفته بودين مدرس ـورزشگاه- ازت پرسيدم كه واليبال هم بازي كردي؟ گفتي نه درش بسته بود و آقاها داشتند فوتبال بازي ميكردن واسه همين رفتين پيش دايي بهروز و بابابزرگ سپهر ، حسين آقا كه بهت كلي خوراكي داده بود - يه بيسكوئيت هم واسه من نگهداشته بودي كه بهم دادي ولي وقتي بازش كردم خودت خورديش . الهي قربونت برم من. وقتي شام خورديم بعد از شكر خدا، همه از تو تشكر كردن كه جوجه درست كرده بودي. ...
4 ارديبهشت 1390

يه روز نه چندان بد

واي ساميارم ديروز خيلي خسته بودم و اعصاب نداشتم.   لباسهاي داوريت رو پوشيده بودي، كلاه سفيدت رو هم سرت كرده بودي و ميخواستي تو چارچوب اتاقت وايسم كه تو بهم پنالتي بزني. به حرفت گوش نمي كردم. آخرش هم تو كلي گريه كردي و رو شونه ام خوابت برد.  خب ديگه بعضي وقتها مامانا حوصله ندارند. بيدار كه شدي هم رفتيم خونه مامان بزرگ شام خورديم و اومديم پائين . باز موقع خواب كه برقها رو خاموش كردم گير دادي كه نخوابيم و من نميخوام بخوام و به زور چشمهاي منو باز مي كردي. اي خدا داشتي ديوونم ميكردي. اينقدر واسه خودت چرخيدي كه خوابت برد. دوستت دارم حتي وقتهايي كه حوصله ندارم. ...
4 ارديبهشت 1390

یکشنبه 15 اسفند

سامیارم یه مدتیه که اعصاب ندارم. واسه همین زیاد واست وقت نمیذارم یا دل به دلت نمیدم. امیدوارم فقط این حالتم زود بگذره که زیاد بهت سخت نگذره. دیروز -شنبه ۱۴ اسفند ۸۹- دوباره با هم رفیتم دولت آباد و برگشتنه هم یه سر رفتیم پارک. چون هوا خیلی خیلی سرد بود چند بار سرسره بازی کردیم و رفتیم خونه. بعدشم باهم نانا رو نگاه کردیم. شام خوردی و رفتی بالا. ساعت ۱۰ و نیم هم عین یه فرشته خوابیدی. ...
4 ارديبهشت 1390

وقتی سامیار خواب بود:

سامیارم وقتهایی که خوابی درست عین یه فرشته ای چند از عکسهای خوابت رو با تاریخ برات میذارم که ببینی: ۷۸-۵-۱۷ - اینجا ۴ روزه هستی  اینجام مورخ ۱۴/۶/۸۷ یعنی یه ماه و یه روزه ای:   خب اینجام مورخ ۲۰/۶/۸۷ هست یعنی یه ماه و هفت روزته: اینجام ۲۰/۷/۸۷ یعنی دو ماه و هفت روزه ای: بعد ۲۴/۷/۸۷ یعنی دوماه و ۱۱ روزه ای: ۸۷/۹/۲۷ یعنی ۴ ماه و ۱۴ روزه ای:     اینجام ۵/۱۰/۸۷ یعنی ۴ ماه و ۱۸ روزه ای: و ۵/۱۱/۸۷ که پنج ماه و ۱۸ روزه ای: ( چهار دست و پا رفتن رو از این سن شروع کردی که عکسهاشو بعدا برات میذارم)   و ۲۷/۱۱/۸۷ یعنی۶ ماه و ۱۴ روز: وای دیگه داری بزرگ میشی ۱۲/۱۲/۸۷ که از هفت ماه یه روز کم داری:  اینم سال نو ...
4 ارديبهشت 1390